چندتا شعر قشنگ
کاشانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که چنگیز فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با گوشه چشمی
صد باره بنا کرد و به یکباره فرو ریخت
زدم فریاد خدایا این چه رسمیست
رفیقان را جدا کردن هنر نیست
رفیقان قلب انسانند خدایا
بدون قلب چگونه می توان زیست
ما در ره دوستی نقض پیمان نکنیم
گر جان طلبید دریغ از جان نکنیم
دنیا گر ز زیبا رویان لبریز شود
ما پشت به دوستان قدیمی نکنیم
بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه تنهایی من میگذرد
بر هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و میگذرد
در مکتب ما رسم فراموشی نیست در مسلک ما عشق هماغوشی نیست مهر تو اگر به هستی ما افتد هرگز به سرش خیال خاموشی نیست
در عشق اگر عذاب دنیا بکشی با دیده به سنگ طرح دریا بکشی تا قربت من هزار فرسنک باقیست تنها نشدی که درد تنها بکشی
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست